مریم دختر جوانی است که مادرش سوپراستار سینمای ایران است. پدرش هم مدیری است که حالا چند سالی است پیشرفتی نداشته. مادر حالا میخواهد مهمترین فیلم دوران کاریاش را بازی کند و برای آن باید سه ماه از خانوادهاش دور باشد. پدر مثل همیشه مخالف است، میگوید زن خانه باید کنار خانوادهاش بماند و خانواده برایش بیشترین اهمیت را داشته باشد، نه شغل و پیشرفت شخصی. مادر هم مثل همیشه جواب میدهد که پدر دارد خودخواهی میکند و فقط میخواهد خودش پیشرفت کند و نوکر میخواهد، نه همسر! مریم دلزده از دعوای پدر و مادر، این بار بدون اطلاعدادن به آنها راهیِ اردوی دانشگاه میشود. اردو به مقصد مشهدالرضا است. دختران حاضر در اردو تفکرات و رفتارهای متفاوتی دارند. یکی از دخترها همواره در حال شوخی و شیطنت است. دختر دیگری، تقریبا بیحجاب است، با پسرها روابط عجیبی داشته و باوری هم به دین ندارد. یکی دیگر از دخترها همیشه دارد کتاب میخواند. کتاب «جنس دوم» سیمون دوبوار را در دست دارد و حسابی حامیِ فمینیسم است. دختر دیگری همیشه لبخند به لب دارد و با همه با مهربانی رفتار میکند و جواب اکثر سؤالهای بچهها را میداند و با همدلی به آنها پاسخ میدهد. بحث دخترها راجع به حقوق زنان و نابرابریهایی که در جامعه علیه آنها اعمال میشود از داخل اتوبوس شروع میشود. به مشهد میرسند، اما زیارت و گردش آنها را از بحث بازنمیدارد. یک هفته در مشهد میمانند، اتفاقات متفاوتی میافتد که اتفاقا بحثها و اختلافاتشان دربارۀ زنان را شدیدتر هم میکند. سفر که به پایان میرسد، همه برمیگردند به جز یک نفر که دیگر نمیتواند. همۀ آنهایی هم که برگشتهاند دیگر همان آدمهای سابق نیستند، حالا میخواهند زندگی متفاوتی را پیش بگیرند. دختران آفتاب، یکی از رمانهای موفق سالهای اخیر ایران بوده است که در 13 سال، 25بار تجدید چاپ شده است. این کتاب، علاوه بر اینکه رمانی گیرا و جذاب است، مباحث علمیِ عمیقی را هم با روایتی دلنشین به خوانندگان ارائه میکند؛ گویی که در واقع داستان-مقالهای است، همچون آثار مشهور و جهانیِ میلان کوندرا و یوستین گوردر، نویسندگان بزرگ اروپایی.